آخرین به روز رسانی: شنبه 8 اردیبهشت 1403 |
آخرین به روز رسانی: شنبه 8 اردیبهشت 1403 |
معصومه صالحی: عمود به عمود خیمه به خیمه صف کشیدند، آمدند تا قصههای عاشقیشان را در موکب های عشق برای دلدادگانی که قصد وصال کرده اند بار دیگر بر تارک تاریخ بنگارند.
اینجایند اما دلشان را پر دادهاند به سوی همان که مقصد دلدادگان است، شرح عاشقی شان بلند است و از هر کوی شنیده میشود ندای لبیک یا حسین گفتنشان.
جاده عشق است اینجا، راهیان را ذوق و شوق وصال جذب میکند و جاماندهها را خدمت به راهیان بین الحرمین، در مواکبی که با قبله عشق کیلومترها فاصله دارد.
اینجا چذابه است، همان که این روزها نشانی بهشت شده برای عاشقان؛ دل ها همه اینجاست، در ردای خدمت یا ردای سفر.
کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، بیابان و جاده این روزها از موکب پر است از راهیان حرم عشق، به عشق او جاماندهها با پای دل سفر عشق را آغاز کردهاند، موکب به موکب، قافله به قافله چشم دوختهاند به قبله عشق.
اما اینجا محشری برپا شده در اقیانوس عشق حسین (ع)؛ از هر قشر، در هر کسوت و ردایی برای خدمت به عاشقان قد علم کردهاند، جاماندههای دل داده، سپردهاند گرهها را به حسین و دلشان قرص که تا خداوندی خدا برجاست، پرچم شاه کربلا برپاست.
گذر زمان اینجا حس نمیشود، زیبایی و مهر است که تا چشم کار میکند به تصویر میکشد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد اینجایند که میزبان دلدادگان حسین بن علی (ع) شوند.
روایت عشق در دستان زن جنوبی
تنورش روشن است؛ گرمای هوای جنوب و تنور با هم دستبهیکی میکنند، اما باکی ندارد از این گرما که حرارت عشق حسین بیش از این است، دانه دانه چانه های خمیر را با دستان چروکیده اش برمیدارد، چند بار میان دو دستش جابجایش میکند و محکم فشار میدهد تا چانه باز شود، کمی باز که شد ماهرانه آن را در فضا و میان دو دست میچرخاند تا چانه نان تخت تخت شود، با ظرافت خاصی چانه باز و تخت شده را روی بالشتکی که «مخبازه »مینامد، پهن میکند و سریع داخل تنور میگذارد.
همیشه نانوا یا شاطر را مردهایی دیدهام که تحمل گرمای تنور برایشان مثل آب خوردن است، اما حالا روبرویم «ام فیصل» ایستاده، زنی میانسال که جوانیاش میان صدای خمپاره و تیر در همهمه و هیاهوی جنگ گذشته است.
ساکن سوسنگرد است و این چهارمین اربعینی هست که به عشق شاه کربلا میآید برای زوار نان میپزد. انگشتان پیه بسته و سوختهاش در میان سفیدی و نرمی خمیر بیشتر به چشم میآید؛ دستانی که قویاند، محکم اما مهربان که حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
نان را با ظرافت خاصی از تنور بیرون میآورد، به سمتم میگیرد و با لهجه شیرین عربی میگوید «اتفضلی بنتی» «بفرما دخترم». میگوید دعا کن حاجت روا شوم، میخواهم زائر حسین باشم، خدمتم را بپذیرد و مرا بطلبد، میگوید به عشق حسین آمدم تا شفاعتم کند تا راضی باشد ازمن.
اشکهایش از گوشه چشمانش سرازیر میشود، دست خمیر آلودش را بلند میکند و با گوشه آستین مانتوی سفید مخصوص نان پختنش آنها را پاک میکند، چشمانش را میدوزد به سمت مرز و امتداد نگاهش به حرم عشق ... لبخند جای بغض و گریهاش را میگیرد، میگوید برم نان بپزم، زوار نباید گرسنه باشند. نان داغ را دوست دارند.
حالشان اینجا تماشایی است، ساقیان زائران حسین بن علی (ع). اینجا خودت را گم میکنی میان مهر و محبتهایی که شاید تا پیش از این هیچوقت ندیدهای، میمانی که کیست این حسین که اینچنین دلدادگانش از خود گذشته و دنیایی دیگر را رقم زدهاند.
لقمه هابی برای خدمت
احمد در میان جمعیت نظرم را جلب میکند، جثه کوچکی دارد و خیلی کوچکتر از سنش به نظر میرسد، میگوید 12 سال دارم، امسال دومین سالی است که اینجا میآیم خدمت زوار. همینطور که صحبت میکند با دست های کوچکش تندتند نانهای ام فیصل را با پنیر میپیچد و لقمه درست میکند تا میان زائران تقسیم کند، میگوید مدرسه میروم اما عشق حسین مرا اینجا کشانده، هر روز بعد از پایان مدرسه مسیر یک ساعته خانه تا اینجا را طی میکنم تا خدمت کنم به زائران. بغض میکند؛ نگاه می کند سمت جمعیت و میگوید «من که سعادت ندارم زائرش باشم، پس خادم زائرش چرا نباشم».
حاج رحیم چمدانش را زمین میگذارد، لقمهای از لقمههای احمد را میگیرد با ولع خاصی آن را میخورد و به زبان عربی میگوید «جزاک الله خیر» «خدا خیرت دهد» رو به من میگوید کجا این همه محبت این همه عشق دیده ای؟ اینجا سرزمین عاشقان است، اینجا هیچ کس ادعایی ندارد فقط قصدشان خدمت است.
میگوید اینجا فقط آب و غذا نمیدهند، نگاه کن کفشهایت را واکس میزنند، مکان استراحت میدهند، نیازی اگر داشته باشی تامین میکنند برایت و مهمتر حتی ماساژت هم میدهند.
چمدانش را بلند میکند، عبای عربی روی شانهاش را کمی بالا میکشد، عزم رفتن میکند. میگوید دعوتم کرده است امسال؛ باید زودتر راه بیفتم، دعا کنید پاهایم یاری دهند میخواهم پیاده بروم با گروه «مشایه»
اربعین تاریخی بلند دارد؛ روزهایی که پیادهروی اربعین حبس و اعدام داشت و روزهایی همچون امروز که شده است بزرگترین گردهمایی سالانه جهان.
برپایی موکبهای مردمی در نزدیکی گذرگاههای مرزی شلمچه و چذابه خوزستان سابقه ای ۹ ساله دارد و در این مدت کوتاه، هر سال موکبهای جدیدی با مشارکت جوانان دوستدار و عاشق راه و رسم اباعبدالله الحسین (ع) برپا می شود تا زائران سواره و پیاده آن حضرت در مواکب بیاسایند و نمک گیر میزبانان بی نام و نشان حسینی شوند.
۱۵۰۰ موکب عشق میزبانند
«از ۱۵ مهر مطابق با هشتم صفر پذیرایی موکبها از زائران آغاز شد و این خدمت رسانی به زائران تا پنج روز پس از روز اربعین ادامه مییابد» اینها را حجت الاسلام سیدمحمود موسوی، رئیس کمیته جذب مشارکتهای مردمی، تغذیه و اسکان ستاد اربعین خوزستان میگوید و ادامه میدهد: امسال یک هزار و ۵۰۰ موکب مردمی از خوزستان به زائران اربعین خدمت رسانی میکنند، از این تعداد ۳۰۰ موکب در مرز چذابه، ۴۰۰ موکب در مرز شلمچه، ۶۰ موکب در عراق و مابقی در چهار ورودی استان خوزستان استقرار یافتهاند.
موسوی خاطر نشان میکند: اسکان ۳۰ هزار نفر و تامین ۱۰۰ هزار وعده غذایی در چذابه فراهم است و همچنین در مسیرهای منتهی به گذرگاه چذابه از جمله حسینیه ها، مساجد و بسیاری از خانههای روستایی در مسیرهای بستان، سوسنگرد، حمیدیه، شوش دانیال و اندیمشک نیز آماده اسکان زائران هستند.
به گفته وی همه امکانات و تجهیزات در موکبها با مشارکت مردم و خیران تهیه شده و اعتبار دولتی در این راه هزینه نشده و نخواهد شد.
رئیس کمیته جذب مشارکتهای مردمی، تغذیه و اسکان ستاد اربعین خوزستان با اشاره به استقبال همه ساله موکب داران برای خدمات رسانی به زائران امام حسین (ع) میگوید: بر اساس برنامهریزی های انجام شده و همچنین مصوبه ستاد اربعین، ساخت شهرک اربعین در چذابه امسال با ساختوساز دائمی وارد مرحله اجرایی شد.
وی ساخت بناهای بتنی با استفاده از مصالح بادوام را با توجه به گرمای هوا ضرورتی اجتناب ناپذیر دانسته و میافزاید: حدود ۳۰۰ موکب در چذابه زمین دریافت کردند، ساخت ۱۵۰ موکب در دست انجام است و سال آینده با مشارکت مردم و کمک خیران، همه مواکبداران سازه بتنی و دائمی خواهند شد.
این قصه تمامی ندارد
قصه موکب و موکب داران حسین بن علی (ع) قصه عشقی است که تمام نمیشود و هر اربعین به حرمت این عشق پرچم خیمههای عشقشان علم میشود تا ندای بلند کربلا کعبه دلهاست خدا میداندشان فضا را عطرآگین کند.
زیارت حسین اینجا فقیر و غنی نمیشناسد، میگویند در این راه که قدم بگذاری غیر از دلی صاف و صادق و ایمانی راسخ، توشهای نمیخواهی به لطف نذورات و موکبهای مردمی هر آنچه برای سفر احتیاج داری آماده است.
چه بسیار عاشق و دلداده که به پای دل و کمترین بضاعت راهی سفر عشق میشوند و شاید اگر نبود این عمودها، موکبها و میزبانیها، سفر برای همه ممکن نبود ...