آخرین به روز رسانی: پنج شنبه 24 مهر 1404 |
آخرین به روز رسانی: پنج شنبه 24 مهر 1404 |
پیمان شوهان، مدرس ادبیات در دانشگاه، بهمناسبت ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ در یادداشتی مینویسد: به طور مثال آنجا که میفرماید:
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
یا:
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
یا:
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بهکجا خواهی رفت
یا: و...
حافظ در جایجای دیوان خود به این دو مورد به تبعیت از حکیم خیام پرداخته است و در اینجا فقط به یک مورد از دیوان پرداخته میشود.
حافظ در یکی از این تأثیرپذیریها در غزل معروف خود با بیت مطلع «حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست/باده پیشآر که اسباب جهان این همه نیست»
بیان میدارد:
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
فنا: در این جا مراد از فنا، فنا از صفات بشری و مادی نیست که دل سالک باید به مرگ صفات بشری دست یازد تا جایگاه حضرت دوست گردد و لایق حضرت جانان. بلکه در معنا همان نیستی و مرگ جهان هستی است، چنان که در جای دیگر نیز بیان میدارد:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
یا:
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبحست خیز کآخر دنیا فناست
حافظ با یادآوری اندیشه خیامی مبنی بر ناپایداری عمر و جهان هستی خطاب به ساقی چنین میفرماید:
ای ساقی، بر لب بحر دریای نیستی نشستهایم و منتظریم تا نوبت مرگ ما فرابرسد (و هم چشم امید به لطف و مرحمت تو داریم). پس فرصت را غنیمت بدان چرا که برای نوشیدن جرعه فنا و نیستی مهلت چندانی نداریم.
بحر فنا: تشبیه بلیغ، فنا و نیستی به دریایی تشبیه شده است که سرانجام همگی را دربرمیگیرد و در ادامه، لب بحر، ایهام دارد چراکه لب هم در معنای اجزای وجود آدمی بهکار رفته است که برای لب بحر میشود اضافه استعاری و در معنای کنار و ساحل برای دریای نیستی و هم در معنای لب ساغر و جامی که در دست ساقی است.
دهان نیز با ایهام و به دو معنی بهکار رفته است. یکی در معنای دهان دریای عدم و نیستی و دیگر در معنای دهان ما انسانها که منتظر کرم ساقی نشستهایم و چشم به لطف و عنایت او داریم.
واژه فرصت نیز ایهام دارد و حافظ با ذکاوت خاصی دست به انتخاب چنین واژههایی میزند. فرصت هم در معنای مهلت در اینجا بهکار گرفته شده است و هم در ادبیات عرب به معنای فرصت نوشیدن و یک بار یا یک جرعه نوشیدن بهکار میرود.
حافظ بیان میدارد که عمر و فرصت ما آنچنان ناپایدار و محدود است که در کنار دریای عدم منتظر نشستهایم تا از دست سرد اجل پیمانه نیستی را سر بکشیم و عمر ما به پایان رسد. پس ای ساقی، ما مهلت چندانی نداریم مگر آنکه لطف تو بار دیگر شامل حال ما شود و یک جرعه به ما بنوشانی چراکه از لب تا به دهان، دنیای فانی و احوالات آن، همگی ارزش و اعتبار چندانی ندارد و باید فرصت را غنیمت شمرد چراکه:
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا بما گوید راز؟
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمیآیی باز
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت