آخرین به روز رسانی: جمعه 13 تیر 1404 |
آخرین به روز رسانی: جمعه 13 تیر 1404 |
به گزارش روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی،گردشگری و صنایع دستی خوزستان، شهيد بهروز مرادي در اول دي ماه 1335 در خرمشهر و در خانوادهاي اصفهاني ديده به جهان گشود، او كه تحصيلاتش را در خرمشهر و در مدرسه بازرگاني كوروش كبير با شهيد محمدعلي جهانآرا همكلاسي بود، پس از پايان تحصيلات به عنوان معلم آغاز به كار كرد.
او در سال 1364 در رشته صنايع دستي در دانشگاه پرديس اصفهان مشغول تحصيل شد و قبل از پايان تحصيلاتش در چهارم خرداد 1367 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد.
بهروز ميگفت: «كوچههاي اين شهر به خون شهداء مطهر است با وضو وارد شويد». همانگونه كه خودش نيز بر دروازه شهر آن را نگاشت.
بهروز مينوشت: «هر بار كه خود را مهيا براي نوشتن ميبينم در خود احساس ميكنم كه كوهي از اندوه و نگراني بر دوشم سنگيني ميكند و همين باعث ميشود كه از ابراز آن خودداري كنم.»
او ميگفت:«گاه احساس ميكنم آنچه را كه با آن درگير هستيم يك درد است و براي درمان آن، چاره راه را سخت ميبينم. مريضهاي عادي با يك آمپول و قرص مداوا ميشوند، ولي آنچه ما را در برگرفته، ميكروب و ويروس نيست، بلكه چيزي است كه بيشتر شعلههاي سركشي را ميماند كه بندبند وجودمان را ميسوزاند.»
او ميدانست فريادگري است كه فريادي از او شنيده نميشود و ميگفت:«به جز خدا، با چه كسي بايد سخن گفت؟»
بهروز در اول محرم 1364 در خرمشهر نوشت: «گويي در اين انقلاب تنها ماندهايم، كسي نيست بفهمد ما چه ميگوييم؟، دوستانمان يكي يكي ميروند و ديگران هم در انتظار ميروند و ميرويم تا شايد آيندگان را راهگشا باشيم.»
او ميگفت: «به هر كجا كه ميرويم غريبهايم و همه با هم بيگانه، آنقدر كه از خود بيخود شدهايم و آنهايي كه ما را به راه جنگ كشاندند، برايمان دل ميسوزانند گويي به منجلاب فسادي افتادهايم كه براي نجات، نياز به منجياني آنچناني داريم.»
بهروزاعتقاد داشت: خاك اين شهر دامنگير است، شهري مانند خرمشهر كه هر خانهاش دست كم چند گلوله توپ و خمپاره خورده و به كلي ويران شده، خاكش دامنگير است به خاطر خصلتهايي كه درون زندگي مردم اين شهر وجود دارد و برخوردي كه با يكديگر دارند، يك نوع گرما و صميميت خاصي دارد.
دوستانش ميگويند: بهروز را فراتر از زمان خودش نميتوان شناخت، شجاع بود، آنقدر كه بعد از فتح خرمشهر تك و تنها دنبال اجساد گمنام شهيدان ميگشت.
او روي يك دوش خود گلولههاي آر-پي- جي و دوربين فيلمبرداري كه ناظر تمام لحظات با خرمشهر بودن را داشت و با دستي ديگر قلم به دست از دلتنگيهايش براي خواهرزادهاش مينوشت.
دوستانش ميگويند:بهروز با آن روح بزرگ و با عظمت و پرصلابت خود هم معلم بود و هم بسيجي. حيف بود كه همه دوستانش رفته باشند، اما خودش نرود، او دوست نداشت حتي تابوتش را بچههايي كه ميشناسند بلند كنند همانگونه كه آخرين گلوله سربي مانده در خشاب تك تيرانداز عراقي مهمان تن بهروز شد و سپس قطعنامه 598 پذيرفته شد.
بهروز ميگفت: جمعيت خرمشهر 36 ميليون نفر است. او نه فرزند خرمشهر كه برادر مهربان همه ماست. كسي كه نامش در كنار شهيداني چون محمدعلي جهان آراء، احمد شوش، بهنام محمدي، امير رفيعي، محمدرضا دشتيزاده، نوراني، اكبر رنجبر، رضا دشتي، حمود ربيعي، جمشيد برون و... همه بچههاي خرمشهر به ياد ميآورد كه روزي روزگاري قرار بود خرمشهر براي ايرانيها نباشد...
بعضي زندگي را هنرمند و بعضي هنرمندانه تعريف ميكنند، اما بعضيها چون بهروز مرادي هنرمندانه زندگي ميكنند، همانگونه كه شهيد سيدمرتضي آويني در وصفش نوشته است: «جنگ اگر چه ادامه حيات معمول را بريد، اما از منظري ديگر، دروازهاي به بهشت خاصان اولياي خويش بر ما گشود. تو گويي نبض دليري و مرگ آگاهي است كه در سنج و دمام ميتپد. روي تابلوي ورودي شهر نوشته است: در كوچههاي اين شهر به خون شهدا آغشته است با وضو وارد شويد.
رزمآوران از اين منظر آسماني به جنگ مينگريستند، در هر وجب از اين خاك شهيدي به معراج رفته است، با وضو وارد شويد. اين تابلو را بر دروازه خرمشهر، شهيد بهروز مرادي نگاشته است، مردي از سلاله جوانمردان. اين تصوير به سال 1359 باز ميگردد، چهارماه پس از آغاز جنگ تحميلي، او تا سال 1367 كه به شهادت رسيد، پاي از جبههها بيرون نگذاشت.
خانه شهيد بهروز مرادي در خيابان نقدي، كنار مسجد اصفهانيها قرار دارد. در اين خانه سه شهيد زيستهاند، بهروز مرادي، پدر و برادرش».
منبع:ایسنا